ساعت فلش

//--> شیرین - همراز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همراز

روزگـار نبودنت را برایم دیـکـتـه می کند

و نـمـره ی من باز می شود صـفر !
هنوز نـبودنـت را یاد نگرفته ام …
.گریه‌آور

نوشته شده در دوشنبه 95/12/30ساعت 8:45 صبح توسط شیرین نظرات ( ) |

توی هر گوشه ی این شهر دارم از عشق تو یادی 

میسوزونه منو یاد دلی ک به من ندادیدلم شکست


نوشته شده در دوشنبه 95/7/19ساعت 10:0 صبح توسط شیرین نظرات ( ) |

خاطراتت صف کشیده اند !

یکی پس از دیگری …

حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !

و من …

فرار می کنم

از فکر کردن به تو

مثل رد کردن آهنگی که …

خیلی دوستش دارم خیلی !                                                                                                         


نوشته شده در پنج شنبه 95/2/23ساعت 7:46 عصر توسط شیرین نظرات ( ) |

بعضی وقتها


کسی در زندگیت هست


که اصلا لازم نیست تو را در آغوش بگیرد 


فقط با کلام گرمش ...


بدون حتی دیدنت ...


بدون حتی گرفتن دستانت ...


می تواند 


قلبت را بوسه باران کند ...♥?

                               ****

 چقــدر باید بگذرد                                      

تا مـن در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد میشوم،

تنـــم نلــرزد…

بغضــم نگیــرد…

??????


نوشته شده در یکشنبه 94/8/17ساعت 11:36 صبح توسط شیرین نظرات ( ) |

چرا من ، چرا باعشقت این کارو کردی

تو بازم که بی حال و سردی

بگو تقصیر من چی بوده‌ها

تو میخواستی بری فهمیدم از بهونه‌هات


چرا من ، مگه چیکار کردم که دلت شکست

اون چیکار کرد که به دلت نشست

بگو به من همه کارات قول و قرارات بازی بوده پس


تا حالا اینطوری شده

که عشقت باشمو حسش نکنی

نگاه توی چشمش نکنی

کسی که حتی یه روزم فکرشو نمیکردی بهش فکر نکنی

***

تو میدیدی اشکای نیمه شبامو

توی بی معرفت نداشتی هوامو

تو رفتی با اینکه میدونستی تنهامو

تو میدیدی صدای شکستنامو

تو میدیدی به پات نشستنامو

یهویی مُرد حسمو تو خواستی که اینطوری شد


تا حالا اینطوری شده

که عشقت باشمو حسش نکنی

نگاه توی چشمش نکنی

کسی که حتی یه روزم فکرشو نمیکردی بهش فکر نکنی

چرا من

آهنگ چرا من از ملانی

برای امروز خیلی چیزا اومد تو سرم که بنویسم ولی هرچی فکر کردم دیدم این آهنگ بهترینه.

*بدون من هوا سرده، الان داغی نمیفهمی*


نوشته شده در جمعه 94/4/19ساعت 10:4 صبح توسط شیرین نظرات ( ) |

تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودم...

حرف تو که آید به میان ، سخت حسودم…


تقصیر تو هم هست که با طرز نگاهت،

آرام خزیدی به تن و تارم و پودم...


می خواستم از جاذبه ات فاصله گیرم،

اما نشد و عشق تو سر زد به وجودم…


ای کاش فقط سر زده بود ...آمد و ماند و

در گیر خودش کرد ...من و بود و نبودم…


تکثیر شدی در همه ی ثانیه هایم

در خوابم و در اشکم و در ذکرو سجودم …


آنقدر که جز چهره ی تو هیچ ندیدم…

آنقدر که جز وصف تو چیزی نسرودم…


با حضرت حافظ کمی از عشق تو گفتم…

فرمود مراعات کنم حد و حدودم…


نوشته شده در پنج شنبه 94/4/4ساعت 1:12 عصر توسط شیرین نظرات ( ) |

امشب دلم میخواد به یاد گذشته های خیلی دور دوباره بنویسم.ولی انقدر از نوشتن و خود واقعیم فاصله گرفتم که حتی نمیدونم چطور شروع کنم.دلم میخواد یه نوشته ی عاشقانه باشه ولی بازم نمیدونم عشق رو چطوری میشه توصیف کرد.

الان دیگه مد شده همه مینویسن مخاطب خاص خودم ولی من اینم نمیتونم بنویسم.خیلی وقته یه جمله تو ذهنمه که دلم میخواد بنویسمش : 

دستم شکست، دستت شکست* قلبم شکست، قلبت نشکست

من دست چپم بود و تو دست راستت ، من آروم بودم تو گریه میکردی. اون موقع دوتا بچه ی کوچیک بودیم و نمیدونستم بزرگ بشم ماجرا برعکس میشه.

حالا نه شادم نه غمگین.الان یه احساس خنثی دارم که اصلا قابل توصیف نیست.

این نوشته رو شروع کردم ولی نمیدونم چطوری تمومش کنم. چون هیچوقت این داستان تموم نشد که بگم آخیش راحت شدیم. مثل همون کلاغ تو قصه ها که هیچوقت به خونش نرسید.

 

بانوی قرمز پوش تا ابد مشکی پوش شد.

 


نوشته شده در شنبه 94/2/26ساعت 12:37 صبح توسط شیرین نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak