من آن ناخوانده آوازم... صداي زخمي سازم... به دنبال صدايم باش ... براي تو اگر رازم... من آواز بيابانم ... صداي بغض بارانم ... بريده از نيستانم ... غمي دارم که مي خوانم ... من آن درياي دل بازم ... که باساحل نمي سازم ... دل آيينه پردازم... ميان دست و آوازم ... مرا از بودنم بشناس ... که قسمت کرده ام با تو ... مرا که خود نمي دانم در آيينه منم يا تو ... بمن از من شکايت کن ... مرا از من حکايت کن ... از اين درياي دل تنگي ... به يک جرعه قناعت کن ... صداي زخمي سازم ... نه پايانم نه آغازم ... براي گم شدن در عشق ... تو را کم دارد آوازم ... هواي ابر پاييزم ... به آساني نمي بارم ... ولي با تو فقط با تو ... هزاران گفتني دارم ... مرا از قصه ام بشناس ... که با تو قصه ها دارم... صداي بغض بارانم .... مرا بشنو که مي بارم .... مرا بشنو که مي بارم ...
من آواز بيابانم ... غزل خوان نيستانم ... خود آتش خود عشقم ... اگر از عشق مي خوانم ... به دنبال صدايم باش ... که بيهوده نمي خوانم ... ميان دست و آوازم ... دل آيينه پردازم ... مرا پيدا کن و بشناس ... براي تو اگر رازم ... به من از من شکايت کن ... مرا از من حکايت کن... دلم درياي آواز است ... از اين دريا حکايت کن ... دلم درياي آواز است ...از اين دريا شکايت کن ...
** دعوت براي شرکت در جشن تولد
[گل][گل] در ساحل ارامش **
***********
دستانت را در دستانم بگذار تا برايت نويد شادي بخش پر ستو ها را به ار مغان بياورم دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم اميد ها در دلت زنده کنم دستانت را در دستانم بگذار تا شايد بتوانم گوشه اي از تنهايي هايت را پر کنم دستانت را در دستانم بگذار تا حداقل بتوانم همراهت باشم دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره احساس زيبايي ها را در وجودت زنده کنم دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم ارامش را در تو زنده کنم دستانت را در دستانم بگذار تا کمي از خسته گي هايت بکاهم دستانت را در دستم بگذار تا بتوانم ارامش کودکي ات را به توباز گردانم دستانت را در دستانم بگذار تا آرزو ها ي قشنگت دوباره به سويت پر واز کنند
بابايي كجايي عزيز دلم؟؟؟
انشالله شادو سربلند باشي هميشه
ديده بگشا اي به شهد مرگِ نوشينت رضا *ديده بگشا بر عدم اي مستي هستي فزا *ديده بگشا اي پس از سوِ القضا حسن القضا*ديده بگشا از کرم،رنجور دردٍستان،علي
بحر مرواريد غم ، گنجور دردٍستان ، علي
ديده بگشا رنج انسان بين و سيل اشک و آه*کبر پستان بين و جام جهل و فرجام گناه* تير و ترکش خون و آتش خشم سرکش بيم چاه*ديده بگشا بر ستم در اين فريبستان علي
شمع شبهاي دژم ،ماه غريبستان ، علي
ديده بگشا نقش انسان ماند بر جامي تهي*سوخت لاله مرد ليلي خشک شد سرو سهي* زآگهي مان جهل ماند و جهل ماند از آگهي * ديده بگشا اي صنم اي ساقي مستان ، علي * تيره شد از بيش و کم ، آيينهء هستان ، علي
سلام دوست عزيزم
مطالب زيبا و جالب بود.
من هم آپ هستم خوشحال ميش تشريف بياري. منتظر حضور سبزت هستم.هميشه شاد و تندرست باشيد.با بارزوي بهترين ها براي شما دوست عزيزم.ضمنا اپ بعدي من يکم شهريور روز تولدو خواهد بود.منتظر حضور سبز شما هستم.
گزيده اي از آپ آينده من تقديم به شما دوست عزيز:
احساس عشق آن قدر شديد است كه ظاهرا تصور ناپذير است بدون جواب و پاسخ بماند. عشق دو صدايي است. كلمات " تو را دوست دارم " دربردارنده خواستي ترديدناپذيرند. آنها بدون جواب " من هم تو را دوست دارم " ناكامل اند. ايمان راسخ به كمال گرايي شاعرانه و عاشقانه اين اطمينان خاطر را به ما مي دهد كه اگر عشق مان به قدر كافي و رسا اعلام كنيم، حتما جوابي دريافت خواهيم كرد. همانطور كه هنگام فرياد زدن در عرض يك دره، فرض نا اين است پژواك صدا جواب فرياد ما را بدهد. اما عشق از قوانين فيزيكي تبعيت نمي كند. گاهي عشقمان را ابراز مي كنيم اما جوابي دريافت نمي كنيم. كلمات ما با صداي مرده قلبي سرد مي ميرند و سكوتي كه در پي آن مي آيد، دهشتناك است.[گل][گل][گل]